نگاهی به فیلم آگراندیسمان،از دیدگاه کانت در کتاب سنجش خرد ناب ، از بخش نومن و فنومن

نگاهی به فیلم آگراندیسمان (Blowup (۱۹۹۶ ، از دیدگاه کانت در کتاب سنجش خرد ناب ، از بخش نومن و فنومن
کانت در کتاب سنجش خرد ناب و تحت عنوان (درباره بنیاد وابخشیی/ تمایز همهی برابرایستاها عموما، به پدیدههای و ذاتهای معقول)، به بررسی موضوعاتی میپردازد، که در حین مطالعهی این فصل، متوجه اشتراکی در موضوعات، میان فیلم آگراندیسمان و توضیحاتِ این فصل شدم.
ابتدا بگذارید از فیلم شروع کنم. توماس، کاراکتر نقش اول فیلم، یک هنرمند است. آنتونیونی، این هنرمند را در قالب یک عکاس به ما نشان میدهد. کسی که به نظر میرسد، نه تنها عکاسی را، به عنوان یک حرفه انتخاب کردهاست، بلکه این حرفهی او، در واقع در کلِ زندگیِ کاراکتر در طولِ فیلم، به صورتِ یک نگاه هنرمندانه و به طور دقیقتر، نگاهِ یک عکاس جلوهگر شدهاست. ما توماس را از اولین لحظات، درگیر عکاسی و ثبت وقایع میبینیم. در واقع تمامِ زندگیِ این کاراکتر در فیلم، با هنرِ عکاسیاش برای ما شکل میگیرد و همچنین در ادامه، این کاراکتر، در نتیجهیِ کنجکاویاش، برای ثبت وقایع در دنیای حقیقی و لحظاتی طبیعی، برای ما یک روند متفاوت را، در طول فیلم رقم میزند.
توماس، هم به اشیاء و هم به انسانها، به چشم یک سوژه، برای عکاسی نگاه میکند و دوربینِ عکاسی، برایش، وسیلهای برای ثبتِ تمامِ این سوژهها میشود. همین توجه به سوژهها از سوی توماس، نظر من را به توضیحاتِ کانت درباره نومن و فنومن جلب کرد.
نومن، که به مفهومِ ذاتهایِ معقول و شیء فینفسه اطلاق میشود، در واقع امری است، که متعلق به عقل است؛ اما از سویی دیگر، فنومن که در واقع به آن، پدیدار نیز میگویند، در ارتباط با دادههای حسی است. در واقع به تعبیری، دادههای حسی، با طی کردن یک پروسه و رفتن در آن پروسه، به یک شیء میرسند،( شیء متعین شده توسط ذهن)، که به آن، شیءِ فنومنال میگویند.
از سویی نیز، میتوانیم بگوییم درواقع، دادههای تجربی و همان طبیعت، مرزهای عالم فنومنال را برای ما تشکیل میدهند. و البته که باید به دو عنصر زمان و مکان نیز در دید کانت، توجه داشته باشیم، که دو صورت ذهنی هستند، که حسیات استعلایی، این زمان و مکان را مانند دو لباس، بر مدرکات حسیات تجربی می پوشانند. این موارد، نکاتی بودند، که توماس نیز در طول فیلم، سعی در کشف آن داشت و بر روی آنها تاکید میکرد. او از دادههایِ حسیِ خود، برای عکاسی استفاده میکرد و برایش، تعیین یک مکان مطلق (که به تعبیر کانت یک صورت ذهنی است که با آن، اشیاء را ادراک میکنیم) ، اهمیتی ویژه، برای ثبتِ هرچه خاصترِ سوژههایش داشت. اما آنتونیونی، کاراکتر را تا جایی بر اساس این داده ها پیش میبرد و سپس خیلی آرام، در حالی که توماس، غرق در اتکایِ خودش، به ادراکات حسیاش است، او را رها میکند. (لحظههای فیلم را به یاد بیاورید که توماس، هربار با بزرگتر کردن عکسی که از سوژههای خود گرفته بود، سعی در کشفِ کنشی داشت، که در لحظهی عکاسی، اتفاق افتاده بود).
وقوع یک مرگ؟ حضور یک جنازه در لحظهیِ ثبت وقایع با دوربین عکاسی؟ یک حادثه یا یک رخداد؟
توماس خود را درگیرِ ادراکات حسی میکند. چیزی که کانت نیز به آن تاکید دارد؛ و البته که باید توجه داشته باشیم که کانت، دادههای حسی و تجربی را به منزلهی مواد خامی در نظر میگیرد، که ذهن انسان باید چیزهایی را به آن، اضافه کند تا معرفت حاصل شود. اما به هر صورت، تاکید کانت به دادههای حسی و تجربی، در سطحی، شباهتهایی به کاراکتر داخل فیلم (توماس) دارد؛ و اما به نظر میرسد، آنتونیونی این تاکید را به چالش میکشد.
توماس، که از کشف موضوعی که در حین عکاسیاش احتمالاً رخ دادهاست، بسیار آشفته شده، با عجله، به طبیعتی که در آن عکس گرفته، بازمیگردد و بله دقیقا با یک جسد روبهرو میشود. جسدی که بیش از پیش، به صحتِ دادههایِ حسیِ توماس، تاکید دارد. ولی دقیقا، بعد از زمانی که ما به عنوان بیننده و توماس به عنوان کاراکتر اصلی، به قوهی بینایی خودمان، در مشاهدهی درستِ عکس و سپس تاییدِ این مشاهده با حضور جنازه در صحنه، مطمئن میشویم، آنتونیونی ما را به چالشی بزرگتر دعوت میکند؛ عکس هایی که از واقعه گرفته شدند، حالا، دیگر در کارگاه نیستند.
شواهد ناپدید شدهاست؟ (احتمالاً در مواجهه با این دقایق از فیلم، این اولین سوالی است که به ذهن ما خطور میکند)، غافل از اینکه آنتونیونی تا دقایقِ بعدتر، این سوال را هم از ما میگیرد و به جایش سوالی اساسیتر مطرح میکند.
آیا اصلاً شواهدی وجود داشت؟ یا کل این اتفاقات، یک خواب بود؟(بعد از دیدن سکانسِ از خواب بلند شدنِ توماس، در دقایق پایانیِ فیلم در یک اتاق آشفته).
و البته که این سوال، هنگامی قویتر میشود، که توماس دوباره به محلِ وقوع حادثه بازمیگردد و دیگر جنازهای نمیبیند. آنتونیونی، درعین اینکه در تمام طول فیلم، با تاکید خود روی عناصری حسی، مثل صدای باد در میان درختان، بر دادههای تجربی تمرکز دارد، اما همزمان آن را به چالش نیز میکشد.
در پایان فیلم، توماس با دیدنِ گروهی که با یک توپِ تخیلی در حال بازی کردن در ورزشگاه هستند، به تخیلِ دسته جمعیِ این گروه، میپیوندد و صدای توپ تخیلی را که وجودِ خارجی ندارد، ادراک میکند. کانت در جایی میان صحبتهایش، میگوید که ” اندیشیدن، عبارت است از کنشی که بدان وسیله، یک شهودِ داده شده را، به یک برابرایستا مربوط سازیم”. به عبارتی، کانت، اندیشیدن را به این معنا عنوان میکند که دادهها را سامان بدهیم و به اُبژه برسیم. همچنین از نظر کانت، اشیاء هنگامی برای آدمیان قابل شناخت است که شهود و فهم، در کنار هم به تعامل معرفتی بپردازند و در نتیجهی این تعامل و بهره گیری از یکدیگر، جهان را بر انسان پدیدار کنند. اما در پایان این فیلم، توماس بدون اینکه دادهی حسی داشته باشد و یک برابرایستا را ببیند، آن را مجسم میکند و از آن پس، صدای آن را نیز، میشنود. (نگاهِ توماس، به توپ تخیلی و دنبال کردن حرکت توپ، با چشمها و همچنین صدای برخورد توپ با راکت). در نهایت، در حالی که توماس دوباره دوربین خود را به دست میگیرد، در یک پلانِ باز در طبیعت، که صداهای طبیعت نیز به گوش میرسد، فیلم پایان مییابد؛ و اما، ما را به فکر فرو میبرد که توماس از این پس چه طور با دوربینش قرار است هنر را نمایان کند؟
نویسنده: یاسمن یوسفی
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
نقد منتقد گاردین بر فیلم قهرمان اصغر فرهادی
نقد فیلم انگل از نگاه منتقدان ورایتی و گاردین
کدام یک از ما «روشن» نیستیم؟ انفعال امروز من و شما
نقد فیلم عنکبوت
این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش میشوند.
دیدگاهتان را بنویسید